شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی
ای زحریم تو حرم،گوشهای! وی زعطای توجنان خوشهای
مـوسـیِ طـورازلـیّـت،ســلام مـشـعـل نــورازلـیّـت،ســلام
روح مـناجـاتی وخـیـرالعـبـاد قـبـلـۀ حـاجـاتی و باب المـراد
هفت فلک گوشهای از درگهت هشتبهشت آمده فـرش رهت
بـحـر ولایـت گـهـر فــاطــمـه موسیِ جعـفـر،پـسـر فـاطـمـه
پلــۀ تخـتــت قـلــلِ عــالـمـیـن جای گرفتی زچه درکاظمین؟ ای همه شب دورسرت گشته عرشبهرهدایت تو مقیمی بهفرش
بـرتـرازآنـی که ثـنـایت کـنـم جان چه بود تا که فدایت کنم؟
بـیـن امامــان بـنــی فــاطـمــه حلم تومشهورتراست ازهمه
هـمبه قضا هم به قـدرناظمی کـاظمـی وکـاظمی وکـاظمی
سلسلـه پیـمـان تو از ابـتداست سیرعروج توزخود تاخداست رشـتـۀ تـسـبـیـح توزنـجـیـرها مشعـل شبهای تـوتکـبـیـرها
محـبـس تو سیـنۀ سینـای نـور قعر سیهچال بـه ازکوه طـور
زمـزمـههــای تـوصدای خـدا هـرنـفـسـت بـود بــرای خــدا
دردل تـاریـک سـیــهچــالهـا همسخـن دوست شدی،سالها
یوسف فـاطمـه تو وقعر چاه؟ همدمشام وسحرت اشک وآه؟
محـبـس دربستـۀ تـوچـاه بود هـرنـفـسـت سـیـرالـیالله بود
خـصم ستـمکارحـقـیر تو بود سلـسـله پـیـوسته اسیـر تو بود نـورزروی تـوبــرافـروخـته زهر زسوز جگـرت سوخـته
بـستـههـمهروزنههـایقـفـس تـنگ شده دردل تنگـت نفـس
کـس نـشنـیـده شجـرطـوردل غرق شود دروسط آب وگـل
چاه کسی دیده شودحبس ماه؟ مـاه شنـیدیدکـه افـتـد بهچـاه؟
کـشتـۀ صـیـادسـتـمگـرشـدی مشت پری گشتی وپرپرشدی
گرچـه زجـاه توخـبرداشتـند چـارنفـر جـسـم تو برداشتـنـد
حیفکه شد باهمه خون دلت مـشـیّــع جــنــازهات قــاتــلـت
بــر هـمگـان داد ندا آن لعـیـن که رهبـر رافـضیان است این
ای علـی وفاطمه را نورعین وی دل بشکسته تو را کاظمین
مـاه رجــب بـرتومحـرّم شده وقفغـمت گریـۀ«میثم» شده